تشريح علمي لغا ت وجملا ت ضروري براي جوانان (بخش سوم)
ارسالي خديجه سالار ارسالي خديجه سالار


منطق منطق از واژه يوناني Logos ، توانايي درست انديشيدن و صحيح فكر كردن است ... اين درستي و صحت بر چهار پايه يا اصل استوارست: ۱- همانستي ، يكتايي (identity) كه به معني همانندي كامل الف با خودش مي باشد. الف، تنها هنگامي كه در تمام موارد با خودش يكي باشد، منطقي است الف=الف مطابق اين اصل، هر مفهوم بكار رفته در يك جمله (يا گزاره ، دليل ، داوري) بايد داراي تعريف يگانه اي در همان جمله (گزاره ، دليل ، داوري) باشد. - البته آگاهي و سوبژه (شناساگر = subject) داراي اين ويژگي نيست ، چرا كه هميشه از نظر زماني و ‌مكاني دگرگون مي شود. يعني سوبژه با خودش همواره يكي نيست ، ولي بدليل رشد و نمو و تكامل ، ادامه خودش مي باشد و اين ضد منطقي نيست . ۲- نبود تناقض، يعني يك نظر (جمله ، گزاره ، دليل ، داوري) نبايد داراي تناقض باشد .... دو گفته متناقض، نمي توانند بطور همزمان در يك جمله درست باشند .... هرگاه يكي درست باشد، ديگري اشتباه است .... يك داوري نمي تواند همزمان تاييد كننده و تكذيب كننده باشد. ۳- درستي يكي از دو استدلال متقابل و مطرح، كه تنها يكي از آن دو مي تواند درست باشد و كاربرد استدلال سوم، روا نيست. ۴- دليل بسنده، يعني هر رخداد و يا هر شناختي را تنها هنگامي ميتوان بعنوان درست پذيرفت كه دليل كافي براي آن وجود داشته باشد. - در «منطق صوري پايه اي» مفهوم ها و ويژگي هاي كلي و عمومي آنها مورد بررسي قرار مي گيرد .... ويژگي هاي بنياني در مفهوم در گزاره منطقي (آگزيوم = axiom) بيان مي شود. گزاره هاي منطقي --> مفهوم ها --> داوري ها --> نتيجه گيري. مجموع اين چهار عنصر، تشكيل دهنده منطق ناب هستند .
- منطق كاربردي ، به بررسي و آموزش تعريف ها ، سند و دليل آوري ها و روش ها مي پردازد .... در قلمرو منطق، همچنين موضوعاتي چون شناخت منطقي ، علم منطق ، منطق زباني و سيستم ها نيز بررسي مي شوند ....علم منطق ، آموزش فكر و انديشه موجود و مربوط به مفهوم هاست و نه شناخت آنها. يعني افزايش آگاهي و دقت، بگونه اي فرمال، است . - منطق از سوي ارسطو، بنيانگذاري و بعدها توسط نوافلاطوني ها تدقيق شده و در سده هاي ميانه و سكولاستيك بارور گشت ... اومانيسم، سكولاستيك را از منطق دور نمود .... از سده هفدهم ميلادي به بعد، شكل رياضي فكر كردن بر منطق تاثير گذاشت (بويژه از سوي لايبنيتز Libnitz) ... منطق ترانسندنتال كانت در واقع تئوري انتقادي شناخت است ... منطق ايده آليسم آلماني (هگل) ، منطق نظرآورانه متافيزيكي است .. شوپنهاور ، نيچه ، برگسون ، .. مخالف منطق سنتي بودند ... - منطق در زمان كنوني داراي شاخه هاي گوناگوني است: منطق متافيزيكي (هگليانيسم) ، منطق روانشناسانه (نو كانتيانيسم) ، منطق چيزها ، منطق نو سكولاستيك ، منطق فنومنولوژيكي ، منطق روش شناسانه (متدولوژيك) و لوژستيك ... لوژستيك (منطق رياضي ، سمبليك symbolic logic) شكل مدرن منطق در دوران ماست كه از نظر صورت بندي با منطق سنتي متفاوت است ... اين منطق به معني و درون مايه گفته ها توجه ندارد ، بلكه تنها به نحو شناسي (گرامر = syntax) يعني رابطه ميان نشانه ها و ارتباط ساختماني جمله دقيق مي شود .... - منطق چند ظرفيتي (many-valued logic) شامل تئوريهاي منطقي است كه براي گفته ها ، بيشتر از دو ارزش حقيقي در نظر مي گيرند ... مطابق منطق كلاسيك، گفته ها يا حقيقي (درست) هستند يا دروغين (اشتباه) ... يعني هر گفته اي بايد يكي از اين دو حالت (درست - اشتباه) را بطور مشخص داشته باشد ... از همين روست كه منطق كلاسيك را منطق دو ظرفيتي (bivalence) ناميده اند ... در منطق سه ظرفيتي، اما بر اين هستند كه گفته ها داراي يك حالت يا ظرفيت نامشخص نيز مي باشند: درست ، اشتباه ، نامشخص .
منطق، استنتاج يك گزاره جديد از گزاره هاي قديم است ... اين گزاره هاي قديم كه ما از آنها گزاره جديدي را استنتاج مي كنيم مي توانند گزاره هايي صرفا مفروض باشند ... مي توانند گزاره هاي باشند كه فقط مفروض نيستند بلكه مورد اعتقادند .... و يا ميتوانند گزاره هاي باشند كه صرفا مورد اعتقاد هم نيستند بلكه مورد علم اند يا معلومند ... اما منطق، اصلا كاري به اين ندارد كه گزاره هاي قديم كه قرار است از آنها به گزاره جديدي برسيم آيا مفروضند يا مورد اعتقادند يا معلومند .... منطق با گزاره هاي مفروض همان معامله را مي كند كه با گزاره هاي مورد اعتقاد و با گزاره هاي مورد اعتقاد هم همان معامله اي را مي كند كه با گزاره هاي معلوم ..... با اينكه اين سه دسته گزاره، سه دسته گزاره كاملا متفاوتند، منطق، فقط و فقط دغدغه اش اين است كه آيا از گزاره هاي قديم مي توان به گزاره جديد رسيد يا نه ...مثلا منطق به من و شما حكم مي كند كه <الف ب است> و <ب جيم است> مي توان به نتيجه الف جيم است رسيد .... پس مي توان به آن نتيجه رسيد حتي اگر <الف ب است> كاذب باشد و هم ب جيم است> كاذب باشد و هم <الف جيم است> كاذب باشد .. از سوي ديگر از <الف ب است و جيم دال است> به نتيجه <الف دال است> نميتوان رسيد ...... پس نميتوان به آن نتيجه رسيد حتي اگر <الف ب است > صادق باشد و <جيم دال است> صادق باشد و <الف دال است> صادق باشد ...... در استدلالي اگر بتوان از مقدمات به نتيجه رسيد ، اين استدلال به لحاظ منطقي، استدلالي معتبر (valid) است ... حال اگر اين استدلال معتبر بخواهد استدلالي صحيح (sound) هم باشد آنوقت البته بايد همه مقدماتش صادق هم باشد ... بنابر اين ما سه مفهوم مختلف را نبايد در منطق با هم اشتباه كنيم ... يكي اعتبار منطقي استدلال ..... دوم، صدق يا عدم صدق مقدمات آن استدلال ....... و سوم، صحت يا سقم استدلال ....استدلالي معتبر است كه بشود از مقدماتش به نتيجه اش راه برد .... اين استدلال معتبر اگر بخواهد صحيح هم باشد بايد همه مقدماتش و طبعا نتيجه اش هم صادق باشد ..... بنابر اين ممكن است استدلالي معتبر باشد اما صحيح نباشد ... وقتي استدلالي در عين اينكه به لحاظ هيات و صورتش ، اعتبار منطقي خودش را محفوظ نگه داشته است ولي همه يا بعضي از مقدماتش صحيح نيستند ، نتيجه آن استدلال نمي تواند ضرورتا صحيح باشد ...
ادامه دارد
May 22nd, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي